دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند (وحشی بافقی)
ما چون ز دری پای کشيديم، کشيديم
اميد ز هر کس که بريديم، بريديم
دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند
از گوشه بامی که پريديم، پريديم
رم دادن صيد خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم و روضه خلد است
انگار که دیدیم، ندیدیم ندیدیم
صدباغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیدیم، نچیدیم
سر تا بقدم تیغ دعائیم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی شب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، نشنیدیم
اميد ز هر کس که بريديم، بريديم
دل نيست کبوتر که چو برخاست نشيند
از گوشه بامی که پريديم، پريديم
رم دادن صيد خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم و روضه خلد است
انگار که دیدیم، ندیدیم ندیدیم
صدباغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیدیم، نچیدیم
سر تا بقدم تیغ دعائیم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی شب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، نشنیدیم
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 20:44 توسط محمدسعید
|